نکات دستوری (3)
ضمیر . قید . شبه جمله . حرف
Farsi Language Quiz. Persian tests . اللغة الفارسية: دورات ودروس اللغة الفارسية . اختبارالكفاءة .شهادات معتمدة . العامية الدارجة . قواعد و مفردات.
ضمیر . قید . شبه جمله . حرف
ضمیر
واژهای است که جانشین اسم ميشود برای جلوگیری از تکرار اسم. رستم پهلوان بزرگی بود هر کس او را ميدید. او ضمیر است و جانشین رستم شده است رستم مرجع ضمیر است.
اقسام ضمیر عبارتند از:
1-شخصی 2-مشترک 3-اشاره 4-پرسشی 5-تعجبی 6-مبهم 7-ملکی
1- ضمیر شخصی:
ضمیرهایی هستند که برای هریک از اشخاص (اول شخص، دوم شخص و سوم شخص، مفرد یا جمع ) ساخت جداگانه دارند.
ضمیر شخص دو گونه است: منفصل، متصل
الف- ضمیر شخصی منفصل یا گسسته، ضمیری است که به واژه پیش از خود نميچسبد و به تنهایی بکار ميرود: من، تو، او (وي)، ما، شما، ایشان
ب - ضمیر شخصی متصل یا پیوسته:ضمیری است که به واژه پیش از خود ميپیوندد و به تنهایی بهكار نميرود.
م، ت، ش، مان، تان، شان
تذکر: وقتی که ضمیر م، ت، ش به کلماتی که به ه ختم ميشوند افزوده شود الفی به آن اضافه ميشود. میوهام، جامهات
اگر ضمایر متصل به واژهای که آخرش ا یا و باشد ی به آن اضافه ميشود. قلمهایم، ابرویت
2-ضمیر مشترک:
ضمیری است که برای همه ساختهای ششگانه یکسان بهکار ميرود.
خود: خودم، خودت، خودش، خودمان، خودتان، خودشان
علاوه بر ضمیر خود، در ضمیر خویش و خویشتن نیز ضمیر مشترکند که بیشتر در زبان و ادب بهكار ميرود.
3-ضمیر اشاره:
ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم ميشود. آن، این و اقسام دیگری که در بحث صفت اشاره آنها را نام بردهایم اگر این کلمات به همراه اسم بیایند صفت اشاره و اگر جانشین اسم شوند ضمیر اشارهاند. این کتاب را بگیر و آن را بخوان.
4- ضمیر پرسشی:
ضمیر پرسشی نیز همان صفات پرسشی هستند که جانشین اسم شدهاند: که، چه، کدام، کدامین، کی، کجا، چگونه
5-ضمیر تعجبی:
واژه "چه" وقتی که بیهمراهی اسم بیاید و مفهوم تعجب و شگفتی را برساند. چه هوای خوبی ! چه زیباست !
6- ضمیر مبهم:
واژههایی هستند که بر کس یا چیز یا مقدار مبهميدلالت ميکنند: همه آمدند. فلانی، آدم بسیار خوبی است.
تذکر: همچنانکه قبلا ذکر شد این ضمایر اگر با اسم بیایند صفت ميباشند.
7- ضمیر ملکی:
واژه مرکب ازآنِ که بهمعنی مال ِ یا متعلق به باشد: این کتاب از آن ِ مسعود است.
این واژه در قدیم گاهی بهصورت آن ِ بهكار ميرفته است .
کاربرد و نقش ضمیر ها
ضمیرها معمولا جانشین اسم هستند از این رو نقشهاي مختلف اسم را بر عهده ميگیرند.
1- نقش نهادی: من فردا به مسافرت ميروم. خودت این مطلب را گفتی.
2- نقش مسندی: محمود من هستم. احمد کدام است.
3- نقش مفعولی: تو او را ندیدی. خویشتن را رها ساختم.
4- نقش متمی: به آن دست مزن. بهخود گفتم.
5- نقش منادایی: ای آن که به اقبال تو در عالم نیست.
6- نقش تمیزی: مرا که پنداشتی؟
7- نقش قیدی: کجا ميروی؟ چقدر خوابیدی؟
8-نقش مضافالیهی: دلم به حالش سوخت. او از گفته خویش پشیمان شد.
قید
قیدها به دو دسته تقسیم ميشوند: مختص و مشترک.
1-قید مختص: بعضی قیدها فقط نقش قیدی ميپذیرند. یعنی همیشه در جمله به صورت قید بهكار ميروند: هرگز، هنوز، البته، مثلا، احیانا، اتفاقاً
2- قید مشترک: بعضی از اسمها و صفتها و واژههاي دیگر در جمله گاهی نقش قیدی ميپذیرند که به آنها قید مشترک ميگویند. احمد شب به خانه برگشت.
اقسام قید از جهت معنی:
قید زمان: شب، وقت، ایام
قید مکان: اینجا، آنجا
قید مقدار: کمکم، زیاد
قید کیفیت: خوب، بهآرامی
قید حالت: افتان و خیزان، گریان
قید تاسف: افسوس، متاسفانه
قید تعجب: عجبا، شگفتا
قید تصدیق: حتماً
قید پرسش: چگونه
قید شک و تردید : شاید
شبه جمله
اگر بخواهیم حالتهای روحی و درونی خود چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آنها را بر زبان بیاوریم معمولا ً از واژههاي همچون، وه، آه استفاده ميکنیم که به آنها شبه جمله یا صوت ميگویند. از آن جهت به این واژهها شبه جمله ميگویند که معنایی مانند جمله دارند. آه: درد ميکشم. بَه بَه: چه خوب است.
به این واژهها صوت هم ميگویند زیرا در بیشتر آنها مثل این است که از شدت درد یا تعجب صدایی از حلق و دهان خود در ميآوریم.
اقسام شبه جمله از جهت معنا:
1- شبه جمله امید و آرزو و دعا: کاش، آمین، الهی
2- شبه جمله تحسین و تشویق: آفرین، مرحبا، به به
3- شبه جمله درد و تاسف: وای، افسوس، دریغ
4 - شبه جمله تعجب: وه، عجب، شگفتا
5- شبه جمله تنبیه و تحذیر: مبادا، زنهار، هان
6- شبه جمله امر: یاالله، بسمالله، خفه
7- شبه جمله احترام و قبول: چشم، قربان
8- شبه جمله جواب و تصدیق: آری، البته ،ای
تذکر: شبه جملهها در جمله اغلب نقش قیدی دارند. افسوس دوستان همگی پراکنده شدند.
حرف
بعضی از واژهها معنی مستقلی ندارند و برای پیونددادن واژهها یا نسبت دادن واژهای یا جملهای یا نشاندادن نقش واژهای در جمله بهكار ميروند. این واژهها را حرف ميگویند. حروف در جمله نقش نميپذیرند. حرفها به سه دسته تقسیم ميشوند: حروف ربط و اضافه و نشانه.
1-حرفهای ربط: حرفهای ربط واژههایی هستند که دو واژه یا دو جمله را بههم پیوند ميدهند و آنها را همپایه یکدیگر ميسازند و یا جملهای را به جملهای دیگر ربط ميدهند و یکی را وابسته دیگری قرار ميدهند.
الف - حروف ربط همپایه ساز: مجید و بهروز به بازار رفتند.
ب- حروف ربط وابسته ساز: که بر سر جمله پیرو ميآیند در جملات مرکب. تا نکوشی موفق نميشوی.
حرفهای ربط از جهت ساختمان دو نوع است.
1- حرف ربط ساده: که از یک واژه ساخته شدهاند: اما، پس، تا، زیرا، که، نیز، ولی، هم
2- حرفهای ربط مرکب: مجموعهای از دو یا چند واژه است که معمولا یکی از آنها حرف ربط یا حرف اضافه ساده است و اغلب علاوه براین که کار حرف ربط را انجام ميدهند نقش قیدی هم دارند. آنجاکه، از این روی، اکنون که، بس که، زیرا که، هر چند
معنی و کاربرد حرفهای ربط ساده:
اگر: برای شرط بهکار ميرود.
اما: برای توضیح یا از میانبردن گمان نادرست شنونده
باری: برای مختصر کردن سخن
پس : از این رو، در نتیجه
تا: 1- تا وقتیکه 2- برای بیان نتیجه فعل 3- همینکه
چون: 1- بهعلتاینکه 2- زیرا که 3- وقتی که
چه: برای پیوند دو جمله
زیرا: ازاینجهت، بدینسبب
که: دو جمله را به هم پیوند ميدهد و گاهی آن را توضیح ميدهد.
لیکن: اما
نه: برای نفی نسبت یا امری
نیز: برای شریک قراردادن
و: برای عطف بهکار ميرود
ولی: اما
هم: نیز
یا: برای مساوی قرار دادن دو چیز
2- حرف اضافه:
واژههایی هستند که معمولا واژه یا گروهی را به فعل جمله نسبت ميدهند و آنها را بدان وابسته ميسازند و به آنها نقش متممي ميبخشند. با اتوبوس از خانه به مدرسه رفتم.
حرفهای اضافه از جهت ساختمان بر دو قسمند:
1- حرفهای اضافه ساده: که از یک واژه ساخته شدهاند: از، اِلا، الی، با، بر، برای، تا، جز، چون، در، غیر
2- حرفهای اضافه مرکب: از یک حرف اضافه ساده و یک واژه دیگر ساخته شدهاند: ازبرای، بهمجرد
معنی و کاربرد برخی از حرفهای اضافه ساده:
از: 1- برای آغاز یا شروع 2- برای بیان علت 3- برای بیان جنس 4- به معنی اثر نوشته 5- همراه صفت برتر
الا: برای استثنا به معنی بجز، مگر
الی: تا
با: 1- در معنی همراه 2- در معنی به وسیله 3- به یاری
بر: 1- قرار داشتن چیزی روی چیزی 2- لازم بودن امری
برای: 1- به معنی منظور 2- از بهر
به :1- برای نشاندادن انتها و پایان عملی 2- برای سوگند 3- برای نشاندادن مقابل بودن دو چیز 4- به معنی نسبت به 5- برای نشاندادن داخل چیزی
بی: برای نفی و سلب
تا: برای بیان پایان چیزی
جز: برای استثنا، به معنی غیر
چون: مانند، مثل
در: 1- برای نشان دادن داخل چیزی 2- در خصوص
مانند: مثل و چون
مگر: برای استثنا ء
تذکر:
1- بعضی از حروف مانند تا، چون بین حرف ربط و اضافه مشترکند این حروف اگر بین دو جمله بهکار رود حرف ربط اما اگر داخل یک جمله بکار رود حرف اضافه است.
از خانه تا مدرسه دویدم (حرف اضافه) به کنابخانه رفتم تا درس بخوانم. (ربط)
دلیری چون او ندیدم (حرف اضافه) چونکه باران بارید زمین خیس شده است. (ربط)
2- که: گاهی به معنی از بکار ميرود که در این صورت حرف اضافه است.
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ.
3- در زبان فارسی قدیم حرف اضافههایی بهكار رفته که در زبان امروز بهكار نميرود مانند: اندر، اندرون، زی
گاهی در قدیم برای یک متمم دو حرف اضافه ميآوردهاند.
به خاک اندر (حرف اضافه مرکب گسسته)
3- حروف نشانه: حرفهایی که برای تعیین نقش واژه در جمله ميآیند و سه دستهاند.
الف- نشانه ندا (ای، یا. ... )
ب-نشانه مفعول (را)
پ- نشانه اضافه و صفت (کسره اضافه)
تذکر: "را" علاوه بر مفهوم حرف نشانه گاهی به جای یکی از حروف اضافه نیز بهكار ميرفته است.
پیرمردی را گفتند. انوشیروان را پرسیدند.
در این موارد واژه قبل از را متمم است نه مفعول.
پیشوند وپسوند:
کلماتی هستند که معنی مستقل ندارند ولی در ساختن واژههاي مرکب بهكار ميروند. فراگیر - غمگین
واژههاي مشتق:
همچنانکه قبلا ذکر شده است اگر در ساختمان واژهای بن فعل (بن ماضی یا مضارع) وجود داشته باشد آن واژه را مشتق ميگویند. خریدار - ساختمان
و اگر بن فعل وجود نداشته باشد آن را جامد ميگویند: کتابخانه، دیوار
صرف و نحو (تجزیه و ترکیب)
همچنانکه در آغاز گفته شد اکر از نقش واژه در داخل جمله بحث کنیم به آن ترکیب یا نحو ميگویند.
اگر از نوع و خصوصیات واژه جدا از جمله بحث کنیم. به آن صرف یا تجزیه ميگویند.
نکتههایی درباره تجزیه و ترکیب:
1- با این که در تجزیه، واژه را بهتنهایی و بدون در نظر گرفتن نقش آن در جمله بررسی ميکنیم اما در مواردی باید به معنی آن در داخل جمله توجه کنیم.
مثلا واژه باد ميتواند فعل دعایی باشد یا اسم باشد به معنی هوای خنک.
2- در تجزیه واژه علاوه بر نوع واژه سایر خصوصیات فرعی واژه را نیز باید ذکر کنیم که در مثالهاي بعدی آنها را بیان ميکنیم ولی در نقش واژه فقط به ذکر یک نقش اکتفا ميکنیم چون هر واژه در داخل یک جمله یک نقش بیشتر ندارد.
نمونهها:
هوا روشن است.
هوا: اسم عام، مفرد، ساده، جامد، معرفه، نهاد (مسند الیه)
روشن: صفت بیانی ساده، جامد، مسند
است: فعل مضارع ساده برای اخبار، سوم شخص مفرد (ربطی)، فعل
تو دانش آموزی
تو: ضمیر شخصی منفصل، دوم شخص مفرد، نهاد
دانش آموز: صفت بیانی، فاعلی، مشتق، مرکب، مسند
- ی (ای ): فعل مضارع ساده برای اخبار ( فعل ربطی )
دوم شخص مفرد، فعل
دیشب تلویزیون برنامه خوبی داشت.
دیشب: اسم عام، مفر، مرکب، جامد، معرفه، قید
تلویزیون: اسم عام، مفرد، ساده، جامد، معرفه، نهاد
برنامه: اسم عام، مفرد، مرکب، جامد، معرفه، مفعول
ء: حرف نشانه
خوب: صفت بیانی، ساده، جامد، صفت
-ی: پسوند، نشانه وحدت (نکره)
داشت: فعل ساده، ماضی مطلق، سوم سخص مفرد، متعدی، معلوم ، فعل